سرمقاله
بار دیگر هشت مارچ، روز همسبتگی زنان فرا رسید. این روز به منظور گرامیداشت از روزی تجلیل میگردد که در آن برای نخستين بار زنان در راستاي مبارزه با بهره كشي از نيروي ارزان كاري شان در هشت مارچ ســــــال ۱۸۷۵ در شهر نیویارک امریکا به پا خاستند.
در افغانستان نیز طی سیزده سال اخیر شاهد برپایی راهپیماییها، مجالس و محافلی در بزرگذاشت از مقام زن و دفاع از حقوق این قشر از جامعه هستیم. این محافل نشان میدهد که مسالهی حقوق زن به عنوان یکی از مسایل مهم اجتماعی در کشور مطرح بوده و نقش تاثیرگذاری بر روندهای امنیتی، سیاسی و فرهنگی کشور را مورد تأکید قرار میدهد.
در این شکی وجود ندارد که زنان جامعهی ما به شکل سنتی با مشکلات و موانع بسیاری مواجه هستند و امکانات و ظرفیتهای لازم برای عبور از آنها هنوز فراهم نشده است. حداقل در بخشهای وسیعی از کشور زنان در قیودات شدید قرار دارند که متاسفانه نه توجیه دینی دارد و نه هم جایگاه انسانی. این قیودات از محیط خانه و خانواده گرفته تا اجتماع باعث شده است که زنان جامعهی ما با نوعی محرومیت فرهنگ سازی شده مواجه باشند و به همین دلیل است که رفع این قیودات البته آن گونه که مناسب شخصیت زن مسلمان باشد، با سختی و انسداد مواجه باشد.
متاسفانه پرداخت به مسالهی حقوق زن و تلاش برای اینکه زنان جامعه بتوانند وضعیت زندگی متعادلتری داشته باشند، نه تنها جنبهی سمبولیک و نمادین داشته، بلکه در بسیاری مواقع با حمله به بسیاری از ریشهها و مبانی عمیق عقیدتی و فرهنگی جامعه نیز همراه گردیده است. گویی مشکلات زنان افغانستانی، مبانی عقیدتی و فرهنگی حاکم بر جامعه باشد. در حالیکه آنچه باعث وضعیت تاسفبار کنونی شده نتیجهی سالها جنگ، فقر، عدم آموزش، عدم توسعه و رکود فرهنگی جامعه است. اکثر خانوادههای افغانستانی با فقر دست و پنجه نرم میکنند، بی سواد هستند و سطوح آموزش عمومی و توسعهی انسانی و اجتماعی بسیار پایین است.
در چنین شرایطی بسیاری از نهادهای حامی زنان، بهجای پرداختن به ریشههای مشکلات، مستقیما به جنگ فرهنگ، عقاید و باورهای دینی مردم رفته اند و با تبلیغ مولفههای فرهنگی روز و اکثرا غیربومی سعی درنوعی باورشکنی و استهالهی عقیدتی دارند. حداقل بسیاری از حوادث بهوجود آمده در مورد زنان در طول سالهای گذشته اغلب به دلیل بروز اختلافات حادی بوده است که همین تلاشهای هنجارشکنانه بوجود آورده و انتظارات را به شکلی که موجب تقابل گردد، شکل داده و به نوعی سعی کرده تا حقوق زن را مترادف انقلاب او علیه باورهای فرهنگی، دینی و پیوندهای تعریف شده و از رهگذر آن علیه نظام خانواده، تفسیرنمایند.
به خوبی مشخص است که مشکلات زنان جامعهی ما با تغییر وضعیت زندگی آنان رفع خواهد شد. سواد وآموزش، خروج از فقر مزمن، القاء فرهنگ زندگی اجتماعی و برنامههای توسعهی انسانی مسایلی هستند که باید موانع آن از پیش روی زنان جامعه برداشته شده و خانوادهها توجیه شوند.