با گذشت هر روز وضعیت امنیتی کشور وخیمتر شده و موجی از نگرانیها را در افکار عمومی دامن میزند. این درحالی است که حکومت سخن از قدمهای جدی و بلندی در راستای صلح میزند و سیاست روشن، قاطع و منسجمی را در خصوص مدیریت وضع بحرانی جاری ندارد.
حالت ناگوار جنگی حاکم بر اکثر نقاط کشور بار دیگر مسوولیت حکومت و نیروهای امنیتی را در برابر تأمین ثبات افزایش داده و سیاست دولتمردان را در قبال جنگ و صلح جاری در کشور زیر سوال برده است.
شائبهها و شبهههایی که باعث ایجاد ابهام در سیاست جنگی دولت گردیده است، ضعف سیاست جنگی حکومت را بیشتر از پیش برجسته و برملا نموده و نشان میدهد که ارادهی قوی و جدی برای تأمین امنیت در سطح عالی کشوری وجود ندارد. زیرا انتقال شبههناک جنگ از جنوب به شمال و ارائهی شواهدی از سوی برخی از مقامات محلی مبنی بر همدستی مقامات حکومتی با مخالفان مسلح در کندز، بغلان و... پرسشهای جدی را در برابر کارکرد حکومت برجسته میسازد. سوالهایی از این قبیل که آیا هدف دولت و نهادهای امنیتی، دفاع از حملههای مکرر گروههای تروریستی است و همواره منتظر میماند که حرکت جنگجویانه آغاز گردد تا نیروهای امنیتی وارد عمل شده و با قبول خسارت و تلفات زیاد، قادر به بازپسگیری مناطق اشغال شده و دفع حملات دشمن بپردازند؟ یا اینکه حکومت در صدد تأمین ثبات و نابودی تروریزم میباشد؟
مسلم است که روش دفاعی پاسخ نداده و سالیان گذشته نشان داده است که این سیاست جنگی به شدت ناکام مانده است. از سوی دیگر، سیاست واکنشی از سوی دولت، منجر به افزایش حملات و گسترش مانور مخالفان مسلح گردیده است که منجر به جنگهای فرسایشی شده و قدرت امنیتی و دفاع نیروهای دولتی را به تحلیل برده است. این روش از دیربازی جزئی از خط مشی جنگی دولت شده و پاسخ مثبت و درخوری نیز از آن به دست نیامده است.
بنابراین، بهترین سیاست جنگی، حالت تهاجمی به هدف نابودی مخالفان مسلح و گروههایی است که در برابر دولت دست به شورش میزنند. اما متأسفانه هرچند سیاست اعلانی دولت از سوی نهادهای امنیتی، به شکل تهاجمی آن تعریف میشود، ولی در عمل از اینکه چنین روندی در پیش گرفته شود، خبری نیست. در خط مشی سیاسی نیز روزی از گروههای افراطی منحیث مخالف سیاسی نام برده میشود و زمانی نیز از آنان به نامهای دیگری یاد شده و از سیاست محافظهکارانه و نرمش غیرمنطقی در تعامل با آنان استفاده میشود.
بالاتر از تمام این موارد، عزم جدی دولت و حکومت در سطح کلان است. زیرا هرگونه تصمیم سیاسی در سطح کلان حکومتی، تأثیر به سزایی در روحیه و روان نیروهای امنیتی داشته و در تقویت یا تضعیف مورال آنان تأثیر خواهد گذاشت. لذا بهتر است سیاست جنگی حکومت مشخص شده و در پرتو آن، برای کاهش خشونتها اقدامات جدی، فعال و پویا در پیش گرفته شود.
لذا میطلبد تا دولت و حکومت وحدت ملی با اعلام سیاست جنگی واضح و در پیش گرفتن روش روشن و قاطعانه وارد عمل شده و به مردم نشان دهد که ارادهی مبارزه با تروریزم و خشونت را دارد. در غیر آن صورت اعتبار ملی حکومت از دست رفته و پیامدهای آن در سطح ملی و مردمی بسی ناگوار و نامطلوب خواهد بود. فراتر از آن، هرگاه افغانستان بار دیگر به مرکز ترویج و گسترش خشونتهای تبدیل شده و این پدیده در محیط ماحول افغانستان و کشورهای منطقه نیز سرایت نماید، بار دیگر بدنامی و ناکامی با نام افغانستان آمیخته شده و دوسیهی سیاهی از هویت سیاسی افغانستان در صفحهی بینالمللی درج خواهد شد.
بنابراین، ضروری است تا روند مقابله با گروههای خشونتگرا در سطح ملی و کلان تعریف شده و جزئی از راهکارهای اساسی حکومت در راستای مقابله با این نوع گروهها قرار گیرد. بی تردید هرگاه چنین تدبیری روی دست گرفته نشود، پیامدها ظهور و فعالیتهای مخربانهای این نوع گروهها بسی خطرناک، تخریش کنندهی حیات اجتماعی شهروندان کشور خواهد شد. چرا که در آن صورت، هیچ شهروندی احساس امنیت و مصوونیت نکرده و به دولت کنونی اعتماد نخواهدکرد. بدیهی است که این امر میتواند آغاز یک فصل خونین و سیاه دیگری در کشور باشد که منجر به ایجاد شکافهای بزرگ اجتماعی در سطوح مختلف کشور و همچنین ایجاد دیوار بزرگ بی اعتمادی میان دولت - ملت خواهد شد. کما اینکه امروزه نیز گزارشهایی وجود دارد که شهروندان ناراضی از وضعیت کار و معیشت شان به گروههای تروریستی پیوسته و با گرفتن معاشهای بلندی که از سوی گروههای تروریستی پرداخته میشود، به دشمنان سرسخت مردم تبدیل میشوند.
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
سخن جدید
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
نظرسنجی
سایت سخن جدید از نظر تغییرات ظاهری چگونه است؟
آمار سایت