قدر شب اندر شب قدر است و بس
در ادبيات فارسی شب قدر از روشنترين پنجرههای معنويت و عرفان نگريسته شده است. هميشه نگاه به شب قدر، نگاه به شبی بوده است كه انسان در وسعت بیكرانهاش میتواند از هر چه سياهی و تباهی است به درآيد و برای سال آتی و سالهای آينده رهتوشههايی مبارك و الهی برگيرد.
اديبان و عرفای شعر فارسی همواره در توصيف خود از شب قدر به بيان حالات و وجدهای خود در اين شب پرداختهاند و سعی داشتهاند تا گوشهای از عظمت اين شب بینظير را نشان دهند. حافظ، هلال شب قدر را مقارن با هدمنامه فراق میداند و با اقتباس از آيه «سلام هی مطلع الفجر» در قالب ملمع بيت «شب قدر است و طی شد نامه هجر/ سلام هی مطلع الفجر» را میسرايد. او در بيتی ديگر در لفظ پردازی، زيبايی شب قدر را شب خلوت اهل دل میداند و میگويد:
آن شب قدری كه گويند اهل خلوت امشب است/ يا رب اين تأثير دولت در كدامين منزل است
لیلةالقدر و شیخ اجل سعدی
بیشك در ميان شاعران فارسی زبان هيچكدام به اندازه سعدی از واژه «شب قدر» استفاده نكردهاند، او در حُسن تعليل زيبايی علت اختفای شب قدر را چنين بيان میكند كه «اگر همه شب، شب قدر بودی، شب قدر، بیقدر بودی.» همچنين سعدی در حسرت از دست دادن ايام گذشته و تأسف از هدر دادن آن میگويد: «قضا روزگاری ز من در ربود/ كه هر روزی از آن شب قدر بود» و در بيت «ندانم اين شب قدر است يا ستارهی روز/ تويی در برابر من يا خيال در نظرم» با تشبيهی زيبا معشوق و محبوب خويش را با شب قدر برابر میداند و در مقام دلجويی از مخاطب خويش كه مورد بیاعتنايی و قدرناشناسی قرار گرفته است میسرايد «تو را قدر اگر كس نداند چه غم شب قدر را میندانند هم.»
ظهير فاريابی ملقب به «ظهيرالدين» شاعر معروف فارسی زبان نيز در مدح ممدوح خود، برايش شبهايی از لحاظ ارزش و موقعيت بالاتر و برتر از شب قدر را طلب میكند، «شبت از قدر بهتر از شب قدر روزت از روز عيد فرختر.»
عطار نيز از تركيب «شب قدر» در قالب بيت «چون برات و قدر، در شب ز آن توست پس دو روز عيد دو مهمان توست» استفاده كرده است.
شاعران فارسی زبان در خصوص شب قدر اشعار فراوان و زيبايی نقل نمودهاند كه مفهوم همه آنها قداست و احترام و ارج شب قدر است، زيرا شب قدر را شب تقدير و سرنوشت دانستهاند.
شب قدر در اشعار مولانا
شب قدر علاوه بر توصيفات شاعران در ميان توصيفات شاعران عارف نيز به چشم میخورد، از ميان عرفای شاعر كه به مضامينی چون روزه و شب قدر پرداختهاند، میتوان به سرآمد آنان، مولانا اشاره كرد. برخی از اشعار مولانا تداعیكنندهی درك و نگاه والای اين عارف بزرگ از شب قدر است. برای نمونه مولانا میگويد: «مهمان توأم اى جان زنهار مخسب امشب/ اى جان و دل مهمان زنهار مخسب امشب/ روى تو چو بدر آمد، امشب شب قدر آمد/ اى شاه همه خوبان زنهار مخسب امشب.»
همچنين مولانا با اشاره به داستان كردی كه شتر خود را در بيابان گم میكند و شب هنگام به مدد نور ماه آن را میيابد، میگويد:
خداوندا در اين منزل برافروز از كرم نورى/ كه تا گم كرده خود را بيابد عقل انسانى/ شب قدر است در جانب چرا قدرش نمیدانى/تو را میشورد او هر دم چرا او را نشورانى تو را ديوانه كردهست او قرار جانتبرده ست او/ غم جان تو خوردهست او چرا در جانش ننشانى/ چو او آب است و تو جویى چرا خود را نمیجویى/ چو او مشك است و تو بویى چرا خود را نيفشانى
بيداری در شب قدر نيز يكی از ديگر مسایلی است كه بسيار مورد توجه مولانا قرار گرفته، وی در خلال اشعارش بسيار به اين نكته توجه كرده است.« اى يار يگانه چند خسبى/ وى شاه زمانه چند خسبى..»
مولانا در غزل ديگری شب قدر، را شب خاموشی دانسته است، چرا كه مولانا در اين سكوت به اميد اين است كه شايد حق نيز او را لايق دانسته و تجلی حضورش را بر دل وی افكند، چرا كه اگر سكوت نكند شايد از تجلی حق غافل گردد و فرصت را از كف بدهد.
امشب شب قدر آمد خامش شو و خدمت كن/ تا هر دل اللهى ز الله ولى يابد...
اين شاعر عارف در غزلی ديگر به روا شدن حاجات شبخيزان در شب قدر اشاره كرده و میگويد:
...روا شود همه حاجات خلق در شب قدر/كه قدر، از چو تو بدرى بيافت آن اعزاز/ همه تویى و وراى همه دگر چه بود/ كه تا خيال درآيد كسى تو را انباز...
مولوی در دفتر دوم مثنوی پنهان بودن شب قدر را چنين دليل میآورد كه اين پنهانی برای آن است كه جوينده، شبهای بسياری را به عبادت به صبح برساند و از اين راه به چشمه حقيقت دست يابد:« حق شب قدرست در شبها نهان/ تا كند جان هر شبى را امتحان/ نه همه شبها بود قدر اى جوان/ نه همه شبها بود خالى از آن.»
به نظر میرسد ادبيات فارسی كه همواره تحت تأثير قرآن و آموزههای اسلامی بوده از اين شب نيز غافل نشده و شاعران بسياری در طول تاريخ ادبيات فارسی تلاش داشتهاند از اين شب بهره در شعر و زندگانی خود بهره برند. اينك نيز در ایام شبهای قدريم و ما بندگان عاصی، اما پراميد خداوند ماهها انتظار كشيدهايم تا باز هم ماه خدا و شب قدر فرا رسد و دست نياز را به سوی آستان رفيعش بالاببريم و پای طلب را به درگاه عظيمش بكشيم...به اميد رحمت او.