صبح روز پنج شنبه/ 28 ماه حوت 1393 زنی جوان با صورتی خونین و پای برهنه رو به دوربین موبایلهای شهروندان کابل سعی میکرد چیزهایی بگوید، اما صدای ظریف و لرزان او در همهمهای که اوباش جاهل به راه انداخته بودند شنیده نمیشد و فقط مشت و لگد بود که از هر طرف به سر و صورتش حواله میشد. عدهای دست بر اندامش میکشیدند و سعی میکردند تا در آخرین لحظات از جسمی که اکنون با فریاد ملایی متعصب حلال گشته بود تمطع بجویند و عدهای دیگر الله اکبر گویان با چوب و سنگ بر سر و رویش میکوفتند... صدای فرخنده اما اکنون، پس از مرگ اش، نه تنها به گوش شهروندان کابل که به گوش تمام جهانیان رسیده است. صدای لرزانی که تکرار می کرد: «من بی گناهم.»
آنان که آن روز فرخنده را بی عفت و سیه روی کردند، اکنون خود در انظار جهانیان سیه روی و بی آبرو گشته اند و در چنگال عدالت گرفتار آمده اند. اکنون فرخنده میرود که به نماد عدالتخواهی زن افغان تبدیل گردد. مرگ فجیع اش از او قهرمانی ساخته که همه زنان افغان میتوانند ظلم و ستم هر روزهای را که بر آنان میرود در چهره معصوم او ببینند. فرخنده قربانی مثلث شومی شد که حاصل اجتماع ملانمایان طماع و متعصب، اوباش جاهل و پولیس فاسد است. مثلثی که تاکنون قربانیان زیادی در جامعه افغانستان گرفته است. اما فرخنده، برخلاف خیل انبوه دیگر قربانیان این مثلث، شانس این را یافت که «دیده» شود. روزی که او به دعانویس کنار «مسجد شاه دوشمشیره» مراجعه کرد هرگز گمان نمیبرد، مرگ دردناکش سرآغاز جنبشی عظیم در سراسر افغانستان گردد. بازخوانی این روایت دردناک نشان میدهد که او چگونه بدون اینکه گناهی مرتکب شده باشد قربانی این مثلث شوم فساد گردید.
فرخنده، دختر ۲۷ ساله افغان صبح روز ۲۸حوت از منزل خود در کابل خارج شد و ساعاتی بعد خانواده اش جنازه او را در حالی که از سوی اوباش متعصب تکه پاره و سوزانده شده بود تحویل گرفتند. بنا بر روایتهای موجود گویا فرخنده در صبح روز حادثه با ملای دعانویسی در حوالی مسجدی به نام شاه دو شمشیره مشاجره لفظی پیدا میکند و به اعتراض، کاغذی را که دعانویس بر روی آن دعا و طلسم خویش را نوشته بوده به داخل آتش میافکند. ملای دعانویس که کار و کسب خویش را در خطر میبیند، به میان مردم شتافته و به دروغ فریاد میزند که این زن قرآن شریف را به آتش کشیده!
با فریادهای ملای دعانویس تودههای جاهل و اوباش متعصب به گرد فرخنده حلقه میزنند، مرتد و مزدور امریکا میخوانندش و بدون تحقیق درباره ادعای ملای دعانویس و پیش از آنکه فرخنده فرصت دفاع از خویش را بیابد او را زیر مشت و لگد خود گرفته و تا حد مرگ لت و کوب میکنند، سپس پیکر نیمه جانش را زیر تایرهای موتر انداخته و بارها از روی جسم بی جانش رد میشوند و در پایان برای اینکه مطمئن شوند عمل مقدسشان را به تمامی به انجام رسانده اند جنازه فرخنده را به آتش میکشند.
پولیس، که به گواهی ویدئوها و تصاویر ثبت شده توسط دوربینهای موبایل، از ابتدا تا انتهای ماجرا فقط ناظر جنایت بوده است و هیچ اقدامی برای جلوگیری از قتل فرخنده انجام نداده برای پاک کردن صورت مسئله بلافاصله به منزل خانواده قربانی مراجعه و با تهدید از آنها میخواهد که برای در امان ماندن از دست متعصبین مذهبی هرچه سریعتر منزل خویش را تخلیه نموده و به مکان نامعلومی فرار نمایند و ضمناً پدر فرخنده را وادار میکنند که اعتراف کند دخترش دارای بیماری روانی بوده و به همین دلیل قرآن را به آتش کشیده است. اعترافی که بلافاصله از سوی پولیس رسانهای میشود.
در فردای روز فاجعه عدهای دیگری از مقامات حکومتی و مذهبی بدون اینکه از اصل ماجرا اطلاعی داشته باشند، ضمن دفاع از «احساسات مذهبی» قاتلان فرخنده، علنا با هر نوع پیگیری قضایی این موضوع مخالفت نموده و با ذکر خطبههای آتشین به خیال خود به مسئله فیصله میدهد. تا اینجای ماجرا سه ضلع مثلث فاجعه یعنی ملاهای طماع و متعصب، اوباش جاهل و پولیس فاسد از آغاز تا انتهای فاجعه که سرپوش گذاشتن بر قتل و توجیه شرعی آن باشد، یک به یک کارویژه خویش را انجام دادند. آنچه اما سناریوی جهل، تعصب و فساد را بر هم می ریزد تصاویر ثبت شده از دوربین حاضران در صحنه فاجعه است.
تصاویر و ویدئوهای فاجعه بلافاصله در شبکههای مجازی انتشار یافته و تلنگری میشود بر وجدان بیدار هزاران جوان افغان در سراسر کشور. تصاویر ثبت شده از لحظه لحظه جنایت نشان میدهد که فرخنده با پوشش کامل اسلامی (چادر و برقع) به چنگ اوباش متعصب افتاده است، تصاویر انتشار یافته از مدارک و اسناد تحصیلی او نشان میدهد که با «درجه عالی» تحصیلات خود را به پایان رسانده و نه تنها، طبق ادعاهای اولیه پولیس، بیمار روانی نبوده که حتی قاری قرآن هم بوده است. با بیدار شدن «وجدان عمومی» جامعه و فشار افکار عمومی، نهادها و افراد مسئول نیز مجبور به تجدید نظر در رویه خویش گردیدند. امام جماعت مسجدی که از قاتلان فرخنده حمایت کرده بود اکنون رسما عذرخواهی کرده است، ملای دعانویس اعتراف کرده که به دروغ فرخنده را متهم به آتش زدن قرآن نموده، تحقیقات وزارت حج و اوقاف کشور هم نشان میدهد در روز حادثه هیچ قرآنی به آتش کشیده نشده، همچنین تا اینجای کار فرمانده پولیس کابل در مراسم دفن فرخنده (که برای نخستین بار توسط زنان انجام گرفت) حضور یافته و دستور بازداشت تعدادی از قاتلان و همچنین تعلیق پولیسهای خاطی را نیز صادر نموده است.
اگر شبکههای اجتماعی و ماهوارهای مستقل نمیبودند، قطعا ماجرای قتل فرخنده روند دیگری مییافت. در حالیکه در جهان سوم مثلث شوم تعصب، جهل و فساد اجازه استیفای حقوق از دست رفته شهروندان عادی را نمیدهد، وجود رسانههای مستقل و آزاد میتواند صدایی باشد برای بی صدایان، برای آنان که فریادرسی جز وجدان بیدار شهروندانی همچون خود ندارند.
در عصر جدید، حتی در جوامع جهان سوم نیز، گردش آزاد اطلاعات مرزهای سنتی را درنوردیده است. به یمن تکنولوژیهای دیجیتال واقعیتِ فجایعی مثل قتل فرخنده میتواند میلیونها بار بازنمایی و مشاهده گردد. شبکههای اجتماعی اینترنتی در داخل کشورها یک «جامعه مدنی مجازی» ساخته اند، یک «وجدان عمومی»، یک «هیئت منصفه» متشکل از میلیونها شهروند آگاه و بیدار که اجازه نمیدهند نهادهای سرکوبگر و فاسد دولتی و مذهبی بر روی فجایعی از این دست سرپوش بگذارند. اکنون وجدان عمومی جامعه افغانستان، و سراسر جهان، از ظلم ناورایی که در حق فرخنده روا داشته شده است به درد آمده و همگان طالب اجرای عدالت اند.
ماجرای فرخنده اما به همین جا ختم نخواهد شد و ابعاد بسیار فراتری خواهد یافت، چرا که اجحاف و تبعیض صورت گرفته علیه زنان افغان بسیار گسترده است. فرخنده به نماد رنج و ستمی تبدیل میشود که هر روز بر زنان افغان تحمیل میگردد. او بی شک به نماد جنبش عظیم عدالت خواهی زنان افغان تبدیل خواهد گردید، جنبشی که صدای گامهای استوار آن را از هم اکنون میتوان شنید.
اما نکتهای که نباید فراموش کرد این است که این ماجرا که برخاسته از احساسات کاذب یک مثلث شوم است، نباید بهانهای برای عدهای دین ستیزان گردیده و آن را ابزاری برای تاختن به تمام ارزشهای دینی و مذهبی بدانند. بلکه باید همانگونه که شتاب زدگی و داوری بدون تحقیق باعث قتل فجیع فرخنده شد، هرگونه قضاوت ناآگاهانه و مطلق دیگر در این خصوص نیز باعث انحرافات دیگری خواهد شد که ممکن است پیامدهای ناگواری را در پی داشته باشد.
بنابراین، ضروری است تا نهادهای دادخواهانه حساب کسانی را که باعث این حادثهی شوم و شنیع شدند از نهادهای ارزشمند دینی و عالمان دینی که به هیچ وجه ارتباطی به چنین قضایا نداشته اند جدا ساخته و قضاوتی را در پیش نگیرند که بی عدالتی در آن جا داشته باشد. در آن صورت، دادخواهی از فرخنده به نحوی عقدهگشایی تبدیل خواهد شد و مانع پیشرفت این جریان خواهد شد.
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
سخن جدید
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
نظرسنجی
سایت سخن جدید از نظر تغییرات ظاهری چگونه است؟
آمار سایت