در سال 1978، سال انقلاب ایران، دولت کمونیست ویتنام، کامبوج را که با نسلکشی خمرهای سرخ روبه رو شده بود، اشغال کرد. این اشغال به سرعت روابط استراتژیک جهانی را قطبی کرد و اتحاد جماهیر شوروی از ویتنام در برابر فشارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی ایالات متحده، متحدین سنتی اش و چین، حمایت کرد.
در فبروری 1979، چین، ویتنام را اشغال کرد، اما پس از مدت کوتاهی که روستاها و شهرهای مرزی بمباران شدند، عقب نشینی کرد. اما ویتنام به عنوان کشوری منفور دیده شد، چون به یک همسایه حمله کرده است. قطب بندی استراتژیک غرب علیه ویتنام، چشم بسیاری از تحلیلگران و سیاستمداران را به روی اینکه کمونیستها که خودشان هنوز توتالیتر و سرکوبگر بودند و به تازگی با ویتنام که جهان را از شر خمرهای سرخ نجات داده، متحد شده بودند، بسته بود.
تا سال 1990 که ویتنام نیروهایش را از کامبوج خارج ساخت، چین حملات به مرزهای شمالی ویتنام را متوقف کرده بود و اتحاد جماهیر شوروی مداخله اسراتژیک در جنوب شرق آسیا را پایان بخشیده بود. برقراری صلح برای کل منطقه به خاطر تلاشهای دیپلماتیک به رهبری استرالیا بود که به طور رسمی در سال 1991 امضا شد.
درسهایی از این داستان برای غرب و اینکه چه رویکردی برای مقابله با جنگهای دائمی در جنوب غرب آسیا داشته باشد، وجود دارد. داعش میتواند خمرهای سرخ جدید باشد و ایران هم ویتنام جدید است که با استفاده از نیروهای رزمی اش، تنها قدرت زمینی است که میتواند جلو نسل کشیهای دشمن (داعش) را بگیرد.
برخی از جنبههای موازی سیاست ایالات متحده در مقایسه با آن دوران گسترش یافته است. در سال 1978، به خاطر سندرم ناشی از جنگ دردناک ویتنام، هیچ نیروی زمینی درگیر در جنگ نداشت. در سال 2015، اوضاع تا حدودی مشابه همان زمان است. ایالات متحده، پس از جنگهای طولانی مدت نیروهای عملیاتی اش را از عراق و افغانستان خارج کرده است. این ایده که به ایران برای شکست داعش بر روی زمین نیاز است، چندان برای کشورهایی همچون ایالات متحده خوشایند نیست، چون ایران (در نگاه امریکا) حداقل یک دهه و در بعضی موارد چندین دهه است که به عنوان دولت منفور دیده میشود.
البته چندین دلیل هم وجود دارد که نشان میدهد تشابه خالصی هم در این زمینه وجود ندارد. نقشه استراتژیک جنوب غرب آسیا با چندین بازیگر نظامی (اسرائیل، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، ترکیه و مصر) پیچیدهتر از جنوب شرق آسیا در دهه 1980 است. بازیگرانیکه رقابت دیپلماتیک با یکدیگر دارند و تحت فشار و یا در حال مقابله با تعدادی از نیروهای شورشی هستند.
علاوه بر این در سال 1990، کمونیزم یک ایدئولوژی بود (البته بین خمر سرخ و ویتنام از این لحاظ اشتراک وجود داشت) که در سراسر جهان در حال فروپاشی بود. در نقطهی مقابل، تمایل به داعش و گروههای همفکر آن در سراسر جهان رو به افزایش است. این جنبش از دهه 1989 آغاز شد، یعنی زمانیکه مجاهدین افغان و اسامه بن لادن توانستند محبوبیت پیدا کنند و تا سالها بعد از آن بهره میبردند.
در چنین شرایطی، بسیار بعید است که دیپلماسی قدرتهای بزرگ بتواندجنوب غرب آسیا را همانند جنوب شرق آسیا در 25 سال پیش براساس راه حلهای سیاسی مرتب کند. قدرتهای بزرگ خارجی نمیتوانند در این منطقه صلح به وجود آورند. جنگهای اینجا توسط نقشههای رویایی که در واشینگتن، تل آویو، ریاض و تهران کشیده میشود، برنده ندارد.
صلح فقط از طریق مجموعهای از اصول مشترک برای امنیت که مورد توافق قدرتهای بزرگ منطقهای قرار گرفته است، تامین میشود. برای دستیابی به صلح یا حداقل خشونتهای کمتر، مردم جنوب غرب آسیا و دولتهایشان نیازمند پیمان امنیت جمعی منطقهای هستند. این باید یک اولویت دیپلماتیک برای همه باشد.
منبع: New Europe نویسنده: گرگ آستین مترجم: حسین هوشمند منبع فارسی: دیپلماسی ایرانی
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
سخن جدید
اطلاعات کاربری
نویسندگان
لینک دوستان
نظرسنجی
سایت سخن جدید از نظر تغییرات ظاهری چگونه است؟
آمار سایت