سرمقاله
داعش در آغاز برای افغانستان به منزلهی یک شائبهی تلقی میشد که ممکن است در میان اعضای باقیمانده از گروههای مخالف مسلح دولت رسوخ کرده و با تغییر شکل و شمایل، در صدد راه اندازی تحرکات هراس افگنانه است.
گمانهها حاکی از آن بود که ممکن است این گروه با توجه به شرایط قومی و گرایشهای مذهبی که در افغانستان وجود دارد، جای پایی باز ننماید و دولتمردان کابل نیز قولهایی مبنی بر خفه کردن کردن نطفهی داعش در کشور میدادند. اما با گذشت زمان و زمزمههایی که شنیده میشود، تبدیل شدن کابوس داعش به واقعیت تلخ در افغانستان، نه تنها نگرانی عمومی را در افغانستان دامن زده است، بلکه کشورهای آسیای میانه را نیز نگران کرده است.
تحرکات سیاسی و نظامی در سطح آسیای میانه با همدستی روسیه حاکی از آن است که این کشورها نگران اجرای دسیسهای اند که ممکن است توسط قدرتهای سلطهگر جهانی به راه افتاده و بحران خاورمیانه را با ابزار داعش در آسیای میانه نیز گسترش داده و انتقال دهند که مسیر مناسب آن جغرافیای افغانستان است. این نگرانی بارها از سوی سیاستمردان کاخ کرملین و سایر کشورهای آسیای میانه مطرح شده است؛ نگرانی که از سوی قدرتهای ذیدخل از جمله دولت کابل خیلی جدی تلقی نشده است.
امروزه این گمانه مطرح است که داعش برای دستیابی به اهداف بلندمدت خود برآسیای مرکزی بویژه افغانستان تمرکز کرده است و تلاش دارد از یک سو از طریق فروش مواد مخدر منابع خود را تامین کند و از سوی دیگر هم با افزایش تبلیغات باجذب عناصری از داخل افغانستان بر نیروی انسانی خود بیفزاید. داعش با توجه به برنامههاییکه برای گسترش حوزهی نفوذ و فعالیت خودش طراحی کرده و تلاش میکند خلافت اسلامی مورد نظر خود را طی یک برنامهی تقریبا پنج ساله تاسیس کند، نسبت به تحولات منطقه آسیای مرکزی و قفقاز، پاکستان و افغانستان حساس است.
برخی از کارشناسان براین باور اند که داعش تمامی این مناطق به سمت چین را در چارچوب ولایت خراسان نامگذاری کرده است. عمده تمرکز بر این منطقه طبیعتا به سمت افغانستان و پاکستان خواهد بود. زیرا این مناطق دچار بحرانهای جدی اقتصادی و اجتماعی هستند و از سوی دیگر کنترل یک قدرت مرکزی بسیار کم است و توانایی امنیت بخشی چندانی وجود ندارد.
مناطق قبایلی پاکستان با نبود یک قدرت مرکزی قوی روبرو هستند. افغانستان نیز به دلایل گوناگون هنوز نتوانسته است یک وضعیت امن و قابل قبول را توسط دولت حاکم کند. در چنین شرایطی آنها میتوانند در خطوط این اختلافات حرکت کنند و حوزهی نفوذ خود را گسترش دهند. این مسأله از جمله مسایلی است که سبب شده داعش نسبت به حضور در افغانستان و حتی پاکستان علاقهمند شود. البته دلایل دیگری هم جهت جلب توجه داعش وجود دارد. اینکه بخشی از رهبران و فعالان داعش گفته میشود سابقهی حضور در جبهه افغانستان یا آموزش و بهرهگیری از تجربه در افغانستان دارند سبب شده است که نوعی شناخت و حتی تعلق خاطر نسبت به این منطقه به وجود بیاید.
با این وجود، هرگاه دولت کابل کماکان گرفتار مشکلات داخلی خویش مانده و نتواند تعامل قوی را در سطح منطقه فراروی این موج خطرناک و بحرانزا ایجاد نماید، بار دیگر در کام بازی بزرگ دیگری سقوط نموده و اولین قربانی در این حوزه خواهد بود. بنابراین، نباید بیشتر از این با تعللهای بیجا و تعهدهای واهی وقت را ضایع نموده و به اجرای برنامههای قوی، دقیق و قاطعتری پرداخت.