افتخارات برباد رفتهی انتخابات
یکی از شاخصهای قابل افتخار انتخابات سال جاری، علاوه بر مشارکت مشتاقانهی مردم و ارائهی برنامههای مدون نامزدان در رسانهها و...، مدیریت داخلی این پروسه بود که از مدتها پیش برنامه ریزی شده و مورد اجرا قرار گرفت. زیرا با برکناری اعضای خارجی کمیسیون شکایات انتخاباتی، عدم پذیرش هرگونه دخالت با بهانهی حمایت فنی و مشورتی و... از جانب رییس جمهور و سایر عناصر دستاندکار یکی از ویژگیهای بارز این انتخابات بود.
سنگ مدیریت داخلی انتخابات را نیز بیشتر از دیگران، رییس جمهورکرزی برسینه میزد و طرفدار به پایان رساندن پروسهی انتخابات و انتقال مسالمتآمیز و دموکراتیک قدرت بود. وقتی پای تقلب به عرصهی انتخابات باز شد و گستردگی آن به میزان زیر سوال بردن پروسه بود، تمام رویاهای انتخاباتی برهم ریخت و پدیدهای که تیتر اول روزنامههای داخلی و خارجی را تشکیل داده و چشمانداز روشنی را ترسیم میکرد، به بدترین خبر تبدیل شد.
هشدارها و تهدیدهای موجود موجی از نگرانی را پدید آورد و کسب و کار و زندگی مردم را تحت شعاع خویش قرار داد. این موج منفی به شکلی بود که دیگر همه چیز را از بنیان برکند و دامن افتخارات انتخاباتی را نیز گرفت. باز شدن پای سازمان ملل متحد، سفیران کشورهای خارجی، وزیران خارجه و ماموران دیپلوماتیک کشورهای خارجی و بالاخره دخالت صریح و آشکارای سناتوران امریکایی، برگ زرین و افتخارآمیز انتخاباتی را پاره کرد و نگذاشت تا این پروسه با مدیریت داخلی به پایان برسد.
جالب اینکه ورود این سناتوران به کابل و مذاکرات فشرده با هردو نامزد، بیشتر از هرچیز دیگری موثر افتاده و خوشبینیهای گسترده و دوجانبه را به دنبال داشت. گو اینکه مسکن اصلی درد تقلب، جعل، تخلف و تزویر به دست سناتوران امریکایی بوده و با حضور و مذاکرهی آنان همه چیز رو به بهبودی خواهد رفت.
هرچند نمیتوان از نیک بودن هرگامی که بتواند این غایله را به پایان برساند چشمپوشی کرد، ولی تأثیر این وساطتها روی ساختار نظام سیاسی آینده و کاکرد آن نامطلوب خواهد بود. زیرا همانگونه که پادرمیانی و دخالت امریکا در انتخابات ریاست جمهوری پیشین فاش شد و روشن ساخت که مشارکت و رای دهی مردم در این پروسه تأثیری در تعیین زعیم ملی نداشته است، پادرمیانی و داوری سناتوران امریکایی نیز نشان میدهد که آنچه در مسألهی انتخابات تعیین کننده است، حرف و سخن سناتوران امریکایی است نه رای و نظر مردم یا تصمیم عناصر داخلی و نهادهای قانونی که جایگاه ملی و حقوقی دارند. از جانب دیگر، این پادرمیانی و تأثیر مثبت آن به معنای این است که ما هنوز هم ظرفیت لازم برای مدیریت مسایل سیاسی خویش را نداشته و برای سامان دادن هرکاری نیازمند متولی بیرونمرزی یا فراقانونی هستیم تا با فشار و اجبار یا هر ابزار دیگری ما را متقاعد سازد و نقطهی نهایی بر امور ملی و سرنوشتساز مان بگذارد.
بدیهی است که استمرار این وضعیت برای ما بسی سنگین تمام خواهد شد و منت و بار دیگران را نیز بر شانههای ما تحمیل خواهد کرد. زیرا داوران خارجی و امریکایی بهای این قضاوت را با تحمیل خواستههای سیاسی شان خواهند گرفت که درخواست افزایش استقرار نیرو پس از 2014 از سوی این سناتوران نمونهای از این مورد است. لذا لازم است تا قدری با تأمل بیشتر و تعهد بهتری به این مسأله نگریسته و به پیامد این مسأله با تأمل بیشتری بیاندیشیم.