نویسنده: محمدکاظم کاظمی بخش اول
در افغانستان بحث زبان با مسایل سیاسی عجین شده است؛ زبان را باید از چالشهای سیاسی دور نگه داشت زیرا تنشآفرینی بر سر زبان، در نهایت به زیان تمام مردم است.
آنچه در این نوشته میخوانید، نگاهی است به چالشها و مشکلاتی که زبان فارسی در افغانستان با آنها روبهروست. البته در همین آغاز سخن باید روشن کنم که این زبان از دیرباز، گاهی «فارسی» و گاهی «دری» نامیده میشده و این که من در اینجا از کلمهی «فارسی» استفاده میکنم، چیز تازهای نیست. این همان نامی است که مولانای بزرگ این زبان را بدان نام میخواند، آنجا که میگفت:
نالهای کن عاشقانه، درد محرومی بگو
پارسی گو ساعتی و ساعتی رومی بگو
و همان نامی است که ناصرخسرو بلخی به این زبان داده است آنجا که در سفرنامهی خویش گفته است «و در تبریز، قطراننام شاعری را دیدم. شعری نیک میگفت، اما زبان فارسی نیکو نمیدانست» و همان نامی است که سنایی غزنوی به این زبان داده است، آنجا که میگوید:
اندر این یک فن که داری، وان طریق پارسی است
دست دست توست، کس را نیست با تو داوری
و نه تنها بزرگان ادب کهن، که سخنوران و پژوهشگران متأخر و معاصر افغانستان هم این زبان را فارسی نامیدهاند همچون محمدحیدر ژوبل، محمود طرزی، میر غلاممحمد غبار، عبدالله افغانینویس، عبدالهادی داوی، عبدالحق بیتاب، خلیلالله خلیلی. و حتی در سال 1317 پادشاه وقت افغانستان در فرمانی که در روزنامهی اصلاح چاپ کرده است، این زبان را «فارسی» نامیده است. من مدارک و شواهد این سخن را در دو کتاب «همزبانی و بیزبانی» و «این قند پارسی» نقل کردهام و در اینجا از آن درمیگذرم. اما حال خوب است که بعضی مشکلات موجود در فارسی امروز افغانستان را یادآور شویم و در نهایت در پی چارهجویی برآییم.
ضعف سواد و دانش عمومی
به نظر من بزرگترین تهدید برای زبان فارسی افغانستان، ضعف دانش عمومی مردم و به ویژه باسوادان ما در مورد زبان است. رکود نظام آموزشی، از هم گسیختن حلقههای ادبی، وضعیت نابسامان چاپ و نشر و کمتوجهی رسانهها به این موضوع، سبب شده است که اهالی زبان فارسی در کشور ما در کاربرد صحیح و سالم زبان دچار مشکل باشند. غلطهای بسیار گفتاری و نوشتاری که اکنون هم بر زبان مردم جاری است و هم در نوشتههای نویسندگان ما به ویژه در مطبوعات و دنیای مجازی رواج دارد، همه نشانگر این حقیقت است.
یک سطح از این ناآگاهی مربوط به کاربرد نادرست کلمات در گفتار و نوشتار میشود، مثل نوشتن «توطئه» به صورت «توطعه» یا «تعویذ» به صورت «تعویض». ولی به گمان من سطح عمیقتر آن، کماطلاعی ما نسبت به میراث گرانبار زبان فارسی است. بسیاری از مردم و حتی باسوادان ما از نقش تمدنی این زبان به عنوان دومین زبان جهان اسلام بیاطلاعاند، نسبت به مواریث کهن فارسی اطلاع ندارند و از این بیخبرند که این زبان چه قابلیتها و تواناییهایی برای حفظ و گسترش فرهنگ در این منطقه داشته است. از همین روی، گاهی نسبت به وضعیت کنونی آن احساس مسئولیت بسیاری نمیکنند.
ورود بیرویه واژگان بیگانه
فارسی افغانستان دو بار در معرض ورود بیرویهی واژگان بیگانه به کشور قرار گرفت. نوبت اول در عصر مشروطیت بود که پنجرههای کشور ناگهان به روی جهان خارج باز شد و نوبت دوم در سالهای بعد از یازده سپتامبر که نه تنها پنجرهها، بلکه درها هم باز شده و بخشی از مقدرات کشور در دست جهان غرب قرار گرفت.
امروز بخش عمدهای از نظام آموزشی و اجتماعی ما در اختیار مؤسسات غیردولتی (ان جی او) است و اینها که غالباً به کشورهای غربی وابستهاند، بر زبان فارسی تأثیری شدید گذاشتهاند. بسیاری از تحصیلکردگان ما که با این مؤسسات و مراکز آموزشی سروکار دارند، تقریباً دو زبانه شدهاند و بخشی از فضای ذهنی و زبانیشان در تصرف زبان انگلیسی است.
این اشخاص در رسانهها، مدارس و حتی خانوادهها، مروجان ناخواسته زبان انگلیسی هستند، چون در محیط کار با این زبان عادت میکنند. این قضیه لاجرم کاربرد واژگان بیگانه را که در قدیم آن قدر با حساسیت فارسیزبانان روبهرو میشد، بسیار سهل و ساده و طبیعی کرده است و حتی بیم آن میرود که زبان اداری کشور، حداقل در این مؤسسات و مؤسسات اقماری آنها به انگلیسی بدل شود.
به گمان من آنچه فارسی افغانستان را بیش از هر زبان دیگری تهدید میکند، انگلیسی است، نه عربی، نه پشتو و نه فارسی خارج از افغانستان. ولی متأسفانه به دلایلی که غالباً سیاسی است، تمرکز روی پشتو و فارسی خارج از افغانستان بیشتر شده و بیشتر نگاهها به این دو ناحیه معطوف است.
باید این را پذیرفت که زبان پشتو در این چند صد سال همجواری مستقیم اهالی دو زبان، در فارسی رایج میان مردم افغانستان چندان رسوخ نکرده و واژگانی از پشتو که اکنون بر زبان مردم جاری هستند، بسیار اندکاند، مگر واژگان اداری و نظامی که از سوی حاکمیتها ترویج شدهاند.
از همین روی، من حضور زبان پشتو در افغانستان را برای فارسی مخرب و تهدیدآور نمیبینم. اگر تهدیدی هست، در واقع از ناحیه برادران پشتون ما که با آنها مراوده اجتماعی داریم نیست، بلکه از ناحیهی سیاستهایی است که توسط گروهی خاص در حاکمیتهای افغانستان دنبال میشده و به شکلهای دیگری به فارسی ضربه زده است و ما در فقرهی بعد بدان خواهیم پرداخت.
فقدان متولیان رسمی برای حفظ و تقویت زبان فارسی
چنان که گفتیم، فارسی افغانستان نه از مردم پشتو زبان و نه از خود این زبان، بلکه از بعضی دولتمردانی ضربه خورده است که در مقاطع گوناگون تاریخی بر مقدرات کشور چیره بوده و راههای تقویت این زبان را میبستهاند، یا لااقل حمایتی که درخور این زبان است، از آن نمیکردهاند. به همین دلیل افغانستان همیشه از یک مرجع رسمی و علمی که متولی حفظ، رشد و تقویت زبان فارسی باشد، بیبهره بوده است، در حالی که انتظار میرفت دولتهای ما چنین نهادی ایجاد کنند.
اکنون هیچ مرجع رسمیای برای معادلسازی در مقابل واژگان بیگانه، برای تدوین رسمالخط فارسی و برای بهنجار ساختن نظام آموزشی کشور وجود ندارد. همه بار مقابله با زبانهای دیگر و به ویژه زبان انگلیسی، بر دوش نویسندگان، مترجمان و بعضی رسانههای آزاد افتاده است که باز به دلایلی که پیشتر گفته شد، غالباً از ضعف و فقر سواد و دانش ادبی رنج میبرند.
از بین رفتن گویشهای محلی
زبان فارسی افغانستان از نظر تعدد گونهها و لهجهها بسیار غنی است. در مناطق مختلف این کشور واژگان خالص و ناب فارسی وجود دارند که میتوانند غنابخش زبان فارسی در کل پیکرهی آن باشند. هم اکنون در مناطق مرکزی کشور واژگانی مثل «هشتن» (گذاشتن)، «پیزار» (کفش)، «ازار» (شلوار) به کار میرود که میتواند جایگزین بسیاری از واژگان بیگانه شوند و حتی برای فارسیزبانان ایران و تاجیکستان هم جالب باشد. یا در نواحی غربی کشور واژگان اصیلی همچون «ناخوش» (مریض)، «خورش»، «شکر» (بوره) در زبان مردم رایج است و اینها میتواند در کل کشور رواج یابد.
متأسفانه فراگیرشدن رسانههایی که غالباً بر مبنای زبان پایتخت کار میکنند، گویشهای محلی ما را به حاشیه برده است و از جانبی هم بسیاری از این گویشوران محلی، از کاربرد لهجهی خود پرهیز یا شرم دارند. ما باید به جایی برسیم که مردم هزارستان، هرات، بدخشانی، مزار، غور و دیگر نقاط کشور، در رسانههای فراگیر کشور هم با لهجهی زیبای خویش حضور یابند و بتوانند ذخایر ارزشمند این لهجهها را با مردم سراسر کشور در میان بگذارند و آنها را در این تنوع زبانی شریک سازند.
نامهربانی حاکمیت
افغانستان قریب به سیصد سال است که در سیطرهی پادشاهان و حاکمان پشتون بوده است. ولی بسیاری از این دولتمردان، دوستدار زبان فارسی بوده و حتی گاه در ترویج آن کوشیدهاند. بسیاری از کسانیکه خدمات بزرگی به زبان فارسی کردهاند، اصالتاً پشتون بودهاند، همچون عایشه درانی شاعر بزرگ زبان فارسی، عبدالحی حبیبی پژوهشگر نامدار پشتون، محمود طرزی پدر روزنامهنگاری افغانستان، عبدالله افغانینویس پژوهشگر برجسته و دولتمردانی همچون مهردلخان مشرقی، نصرالله خان نایبالسلطنه و بسیاری دیگر. بر اثر همین خدمات بوده که در طول قرنها، تعامل میان مردم بسیار نیکو بوده است، چنان که عبدالرحمان خان با همه استبدادی که او بدان معروف است، واصل کابلی شاعر بزرگ زبان فارسی را دبیر مخصوص خویش میسازد.
ولی در حدود نیم قرن اخیر، به دلایلی که گاه ریشه خارجی دارد، در بعضی مقاطع تاریخی نوعی فارسیستیزی در میان بعضی از دولتمردان کشور دیده شده که اثرات مخربی گذاشته و حتی گاه مایه بیاعتمادی و نزاع میان مردم این کشور شده است.
این نامهربانیها هرچند نتوانست و نخواهد توانست زبان فارسی این کشور را ریشهکن کند، حداقل توانستند به رشد این زبان آسیب بزند؛ آن را در برابر غلطها و کاستیها و ورود واژگان بیگانه به خصوص از انگلیسی بیپناه بسازد و کارهایی را که برای رشد زبان فارسی و استفاده از ذخایر مختلف انجام میشود، تضعیف کند.
علاوه بر آن، فارسیستیزی گروهی از حاکمان کشور ما، گاهی توان و نیروی فارسیزبانان ما را صرف درگیریهای بیهوده ساخته و از اصل کار آنان که تقویت و رشد این زبان باشد، باز داشته است. البته این را هم میتوان گفت که از جانبی دیگر این فشارها و نامهربانیها، واکنش تدافعی گروهی از فارسیزبانان را در پی داشته و آنان را برای حفظ این زبان مصممتر ساخته است. موجی که اکنون در جهت حفظ و تقویت زبان فارسی در کشور دیده میشود، حاصل همین تنازع است. ولی ای کاش این موج نه در برابر حاکمیت، بلکه به تشویق حاکمیت و برای تقویت و بهسازی زبان ایجاد میشد، که هم کدورت کمتری در کشور میآفرید و هم ضایعاتی به بار نمیآورد. متأسفانه یکی از این ضایعات، تعصب و واکنش منفی فارسیزبانان در برابر زبان پشتو بوده که عوارض اجتماعی و گاه سیاسیای نیز بر جای گذاشته است، در حالی که اهالی دو زبان در این کشور قرنها با مسالمت تمام زیسته و از تجربههای همدیگر بهره برده بودند.
منبع: خبرگزاری فارس